رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

یک یادگاری در مقیاسی کوچک اما شگفت انگیز !


درود ...

فیلم following (دنبال کردن) ساخته کریس نولان رو دیدین ؟ اولین فیلم بلند نولان که در 28 سالگی فیلمو به صورت سیاه و سفید در حدود 67 دقیقه در یک شرایط استثنایی ساخت !

فیلمو برای بار دوم دیدم ، لذتی بیشتر از بار اول نصیبم شد ، بعضی ها می گن که این اثر در یک قدمی شاهکاره اونم به نظر من به این دلیل هست که فیلم از لحاظ تکنیکی واقعن فیلم داغونیه ، اما برای من شدیدن دوست داشتنی و دلنشینه این حالت فیلم که مطمئنن از قصد هم نبوده و حتی سیاه و سفید بودن فیلم به این دلیل بوده که نگاتیو های سیاه و سفید بسیار ارزون تر بودن !

فیلم از بهترین فیلم های اول کارگردانان سینماست ، به یاد بیارید فیلم هایی نظیر " کله پاکن کن " دیوید لینچ ، " خون ساده " برادران کوئن ، .... و در این اواخر شاهکار ناب و خلاقانه ی دانکن جونز " ماه " پسر دیوید بوویه مشهور و افسانه ای که به حق فیلمیه که واقعن کم دیده شده و مطمئنن رفته رفته بیشتر دیده میشه و علاقه مندان بیشتری پیدا می کنه .

" دنبال کردن " نولان یکی از اصیل ترین فیلم نامه های سینمایی رو داره ، اصالتی که در " اینسپشن " به چشم می خوره رو می تونم با این کار مقایسه کنم ، اصالت به معنای کلمه ، فیلم نامه ای که از اعماق ذهن و تجربه های شخصی کارگردان اومده و اونو به اثری بی بدیل در سینما بدل کرده ، خیلی ها هنوز هم معتقدان که بهترین اثر نولان این فیلم هست ، برای من که " اینسپشن " هست ، اما واقعن دیگه شماره بندی و ترتیب گذاری بین فیلم های این فیلمساز بریتانیایی و محبوبم بی معنا شده .

یکی از بهترین شخصیت های خلق شده ی نولان و دنیای سینما " کاب " در این فیلم متولد شد ، تصور کنید فیلم در ابعادی بزرگتر و با امکانات ساخته می شد ! بدون شک جایگاه بسیار بالاتری نسبت به الان داشت ، کابی که تاثیرش را در فیلم اخر فیلمساز " اینسپشن " گذاشت و نام کاراکتر دیکاپریو " دام کاب " شد .

فیلم دارای یک خط داستانی هوشمندانه است که روی برنامه و نقشه های کاب چرخ می زنه به همراه یک روایت پیچیده و جذاب و گیرا که مختص نولان هست ، شما خودتون رو در حالتی تصور کنید که کلاه سرتون رفته و حیرونید ! بعد می خواید ماجرا رو برای یکی بازگو کنید ، بدون شک جلو ، عقب ، دست و پا شکسته و نامطمئن می گویید ، این دقیقن نوع روایت فیلم هست ، دقیقن " بیل " ای که روبروی افسر پلیس نشسته و مشغول تعریف کردن ماجرا هست و فیلمو ما دقیقن جوری می بینیم که بیل برای افسر پلیس تعریف می کنه و این با برگشته به مکان گفتگوی بیل و افسر تاکید نمیشه ، بلکه ما دیگر داخل فیلم فرو رفته ایم !

فیلم به یک یادگاری سینمایی هم بدل شده ، یادگاری ای که یاداور دورانی است که نولان به سختی و با انگیزه ی فراوان در پی ساختن فیلمی هوشمندانه بود ، فیلمی که در مقیاسی بسیار کوچک بسته شد ، اما دل سینما دوستان را ربود ، فیلم سازی که رفته رفته مقیاس فیلم هایش هم بیشتر و بیشتر شد و هیچوقت عشق و علاقه اش را نسبت به سینما و روایتی عالی از یک داستان خوب را از دست نداد .

حالا شاید بعضی ها مثلا " یادگاری " را نسبت به " شوالیه تاریکی " بیشتر دوست داشته باشند یا برعکس ، اما مقیاس و محتوا رو نمیشه به راحتی ازشون گذشت و به راستی که یک سیر صعودی بی همتا در سینما را داراست  که همچنان کار خود را می کند و کسی نتوانسته کمرش را خم کند و او را به سمت فیلم هایی صرفن سرگرم کننده و پول ساز و فاقد از هرگونه مضامین پایه ای بکشاند .

عنصر ها و مضامین اصلی نولان دیگر برکسی پوشیده نیست ، شما بدون شک در تمامی فیلم هایش مضامین عاطفی را در بهترین صورت ممکن و پخته ترین شکل ممکن خواهید دید ، تمامی فیلم ها ! ، درست که در " شوالیه تاریکی " تریلی ای عظیم در خیابان واژگون می شود و بیمارستانی منفجر می شود و مهمتر از همه اینکه تا مرز سکته از فرط هیجان خواهید رفت ، اما در تاروپودش می توان عشق را دید عشق بین بروس و ریچل ، عشق بروس به والدینش ، عشق بروس به نقاب و شخصیت دیگرش ؛ در " اینسپشن " که به نظرم به زیباترین شکل ممکن و بهترین نوع ممکن در فیلم هایش دیده میشه و حتی از بهترین عاشقانه ها هم برای من هست ، عشق و عاطفه ای که شانه های " کاب " را پایین آورده و باید کاری اساسی کند ! در " یادگاری " که کل فیلم سر همین مساله بود ، اینکه عزیزش را از او گرفتند و حالا " گای پیرس " در پی گرفتن انتقام بود ، اما مشکلی بزرگ گریبانش را ول نمی کرد ! اسیب دیدن حافظه ی کوتاه مدتش و ...

و کلی مطلب دیگر ... ، " دنبال کردن " را بازهم خواهم دید ، برایم حالا دیگر صرفن یک فیلم عالی یا فوق العاده نیست ! ، بلکه حالا دیگر نوستلاژیک هم شده و خوشحالم از این بابت .

---------------------------------------

نظر سنجی جدیدی قرار دادیم با عنوان " بهترین فیلم نولان برای شما " ؛ که اون فیلم رو انتخاب می کنید ، البته واسه ی من واقعن سخته انتخاب کردن و مطمئنن این تنها من نیستم که گیر می کنم ، اما برگزیدم و نمی گم که تبلیغ نشه ! با اینکه قبلن بارها گفتم ! ؛ به هر حال میشد گزینه ی رو هم با عنوان " همه ی فیلم ها " ، یا اینکه " 2-3 تا از فیلم ها " یا حتی نمی دانم اضافه کرد ، اما اینجوری قاطعانه شد و حالا باید بین این 7 فیلم فوق العاده یکیش رو انتخاب کنید ، در ظاهر شاید کار ساده ای به نظر بیاد ، اما کم کم خوبی ها و ویژگی های تک تک اثار جلوی چشمتون می یاد و کار رو براتون سخت می کنه ! پس بهتره بی درنگ انتخاب کنید !

نظر سنجی قبلی هم همونطور که پیش بینی می شد ، شد ، با اینکه من خودم هنوز بهترین همکاری میان اسکورسیزی و دیکاپریو را فیلم " هوانورد " می دانم اما نظر سنجی جور دیگری شد و این هم امار کلی :


کلن مبحث قابل بحث بسیار خوبی هست عنوان این نظر سنجی اسکورسیزی و دیکاپریو و جای تامل بسیاری رو داره .

به هر حال بنا به انتخاب شما دوستان گلمون به ترتیب بهترین همکاری عبارت شد از :

Shutter Island

The Departed

The Aviator

Gangs Of Newyork

نوزدهمین فیلم رومن پولانسکی: خدای کشتار


   بعد از ماجرای دستگیری پولانسکی در سوئیس و اتفاق هایی که بعدش افتاد و در نهایت آزاد شدن استاد ، افسوس خوردم و با خودم گفتم که حیف دیگه فیلمی از پولانسکی نمیبینیم. تقریبا مطمئن بودم پولانسکی بزرگ با هفتاد و هفت سال سن و این همه جار و جنجال دوباره در زندگیش (شاید پر ماجرا و پر حاشیه ترین زندگی یک سینماگر در تاریخ سینما) دیگه دست به ساخت فیلمی نمیزنه. به خصوص این که به تازگی آخرین فیلمش اکران شده و فیلمسازی هم نیست که با سرعت فیلم بسازه. ولی در کمال تعجب  خبر فیلم جدید پولانسکی اعلام شد:خدای کشتار(God of Carnage) و تاریخ اکران اون هم سال 2012 ، سالی که چندان هم دور نیست. این برای من خبر بی نهایت خوشحال کننده ای بود ، ولی چیزی که باعث خوشحالی بیشتر میشه طرح داستانی فیلم که تا خلاصه ای از اون را بخونید می فهمید که کار ، کار خود  پولانسکی است.


  داستان درباره ی دو جفت پدر و مادر است که بعد از دعوای پسرانشون یک جا جمع میشن تا مشکل را حل کنند اما گفتگوی خود آن ها به مشاجره ای تبدیل میشه که اوضاع را بدتر میکند.

    فیلم اقتباسی است از نمایشنامه ای نوشته ی یاسمینا رضا ، نمایشنامه نویس فرانسوی از پدری ایرانی الاصل که فیلمنامه را هم به صورت مشترک با پولانسکی نوشته.یاسمینا رضا از مطرح ترین نمایشنامه نویس های حال حاضر است و به خاطر همین خدای کشتار جایزه های زیادی گرفته.او با پولانسکی هم یک همکاری در زمینه ی تئاتر دارد و پولانسکی نمایشنامه ای را که یاسمینا رضا بر اساس مسخ کافکا نوشته را اجرا کرده.

   داستان فیلم هرچند به ظاهر ساده است ولی در پس این ساده بودنش و شخصیت هایی که همه از عوام هستند مطمئنا به عمق شخصیت ها نفوذ میکند (در واقع به طبقه ی اجتماعی اون ها)  و بعد روانشناختی همیشگی آثار پولانسکی دارا است.در حقیقت طی این گفتگو و بحث ها بین پدر ومادر ها ، اون ها از ادای متمدن بودن و نقابی که بر چهره زدن خارج میشن و  شخصیت واقعیشون آشکار میشود. 

اما چرا  از این خلاصه میشه فهمید که دنیا ، دنیایی است که پولانسکی تبحر خاصی در خلقش به بهترین شکل داره؟

   خب در درجه اول داستان و از داستان که بگذریم میرسیم به این نکته : شخصیت های محدود در محیطی محدود یا بسته.نکته ای که در چند فیلم پولانسکی دیده میشه.

از اولین اثرش شروع کنیم به یکی از بهترین آثار او بر میخوریم. "چاقو در آب" داستان یک زوج که به قایق سواری میرند و جوان غریبه ای هم با اون ها همراه میشه. فیلمی با سه کاراکتر و یک قایق و یک دریاچه. پولانسکی از این طرح داستانی ساده و محدود یک تریلر روانشناختی عمیق درست میکنه که پر است از دیالوگ های نیشدار و اشاره های سیاسی ، اجتماعی تا حدی که فیلم در لهستان به مشکل بر خورد.

سومین فیلمش "Cul De Sac" یا بن بست هم درونمایه ی این چنینی داره . یک محیط محدود با سه شخصیت اصلی. که البته در این کاراکتر های دیگه ای هم وجود دارند اما عمده ی فیلم همون سه شخصیت اند.  چندین سال بعد هم میخوریم به "مرگ و دوشیزه" در کارنامه ی پولانسکی که اون هم  از حضور تنها سه کاراکتر ،با بازی بن کینگزلی،سیگورنی ویور و استوارت ویلسون بهره میبره و به یک تریلر عمیق روانشناختی درباره ی حقیقت میرسه.اثری درخشان و نفسگیر. این فیلم هم اقتباسی است از  نمایشنامه ای نوشته ی آریل دورفمن.


  و حالا هم خدای کشتار با همین ویژگی ها که به آدم اطمینان میدهد با یکی از کار های درجه یک پولانسکی مواجه خواهیم شد. بعد از "دروازه نهم" که فیلم ضعیفی در کارنامه پولانسکی محسوب میشود ، "پیانیست" و "الیور توییست" که زیاد به دنیای پولانسکی نزدیک نبودند و The Ghost Writer که بازگشت خیلی موفقی بود دوباره به دنیای خودش، این باز گشت با خدای کشتار کامل خواهد شد.


   اما گروه بازیگران فیلم : کیت وینسلت ، کریستف والتز ، جودی فاستر و مت دیلون در فهرست اولیه ی بازیگران اعلام شدند اما تغییری در گروه بازیگران پیش اومد و جان سی رایلی جایگزین مت دیلون شد (البته نام دیلون هنوز در فهرست بازیگر های فیلم در imdb وجود دارد). گروه بازیگران اشتیاق را برای تماشای فیلم شدیدتر میکنند. جایگزینی جان سی رایلی که فکر نمیکنم هنوز قطعی باشد کمی عجیب است ولی تبحر پولانسکی در به انتخاب بازیگران به ما ثابت شده است. کار انتخاب بازیگر پولانسکی به قدری بی نظیر است که در بعضی آثارش هیچگونه نمیشود فرد دیگری را به جای آن شخصیت در نظر گرفت. کاترین دونو در "انزجار" با ان سردی و زیبایی خاصی که فقط در دونو وجود دارد ، میا فارو در "بچه ی رزمری"، جک نیکلسون در "محله ی چینی ها" ، خود پولانسکی در نقش ترلکوفسکی در "مستاجر" ، پیتر کایوتی در "ماه تلخ"، جانی دپ در "دروازه نهم" که بزرگترین نقطه ی قوت فیلم است و ادرین برودی در "پیانیست".

   مطمئنم که "خدای کشتار" جز آثار درجه یک پولانسکی خواهد بود و امیدوارم بعد از این نوزدهمین فیلم بچه ی شیطان سینما در سال 2012 ،بتونیم بیستمین فیلمش را هم شاهد باشیم.


 

Inception ، ما دیگه چرا فیلم می سازیم ؟

Inception




قصد لو دادن فیلمو ندارم !

فقط بگم که شاهکار محض ! تاثیر گذارترین فیلم زمانه ای که داریم درش زندگی می کنیم ! هر دورانی موقعی که بعضی از تعدادی محدود از فیلم ها اکران می شدن بعضی ها و البته سیل عظیمی بر این باور بودن که سینما در حد آخر خودشه :

inception اخر سینماست و تمام ! با اینکه واقعن همچین چیزی نیست ، مطمئنن باز اثری میاد که تازگی های دیگه ای داره اما خیلی دوست دارم اینو بگم که بگم اخر سینما اینسپشن هست !

مطمئنن خیلی فیلم سازها بعد از دیدن فیلم پیش خودشون به این فکر می کنن که ما داریم واسه چی فیلم میسازیم دیگه !؟

واقعن خوشحالم که یکی از بهترین تجربه های سینمایی رو داریم می گذرونیم دوستان و در اون دوره ای هستیم که یکی از بهترین شاهکار های سینمان و تاریخ در اون اکران شده .

محبوبترین و بزرگترین فیلم زندگیم بدون شک دارک نایت هست که با دیدن اینسپشن به پله ی دوم رفت و اینسپشن با اقتدار بهترین فیلم دوران زندگیم شد .



خب کمی صبر می کنیم تا دوستان دیگه هم این شاهکار رو ببینن و بعد مطالب و نکات زیادی رو باهم در اشتراک می ذاریم و تا اون موقع می شه این فیلم رو بارها و بارها دید و باهاش زندگی کرد !

Which would be worse



Chuck Aule: How we doing this morning
Teddy Daniels: Good, and you 
Chuck Aule: Can't complain 
Teddy Daniels: So what's our next move 
Chuck Aule: You tell me
Teddy Daniels: I gotta get off this rock, Chuck. Get back to the mainland. Whatever the hell's going on here, it's bad. Don't worry partner, they're not gonna catch us
Chuck Aule: That's right, we're too smart for em
Teddy Daniels: Yeah, we are, aren't we. You know, this place makes me wonder 
Chuck Aule: Yeah, what's that, boss
Teddy Daniels: Which would be worse, to live as a monster or to die as a good man 
Chuck Aule: Teddy

مدونا ، اسکنرس ، مرد خانواده و درخشش ابدی یک ذهن پاک !

درودی دیگر !


خب یک ترک پیشنهادی فوق العاده دارم از یک خواننده ی عزیز ، خواننده ای که بسیار معروف هست و شخصیت های زیادی رو پس از خودش تحت تاثیر قرار داد ، خواننده هایی نظیر بریتنی اسپیرز که قرار بود خواننده ی جدید و جایگزین ایشون باشن ، خب کسی نیست جز مدونا ! آلبوم جدید مدونا با عنوان broken همین مدتی پیش اومد و دوباره ثابت کرد که قرار نیست جایگزینی داشته باشه ؛ یکی از ترک هایی از این آلبوم که شدیدن به دلم نشست ترک زیبا و دلنشین little girl بود ، یکی از بهترین اجراهای این چند سال اخیر که با سادگی و بی ریایی تمام خونده و کار شده ، تا الان که محبوبترین ترک سال 2010 من هست ، ترانه ی بسیار زیبایی که مدونا برای دخترش خونده ، ترانه ای که اینجوری شروع میشه " هی دختر کوچولو ، وقتی که بزرگ شدی ، مرتکب اشتباهاتی که من شدم نشو ، نه گفتن رو یاد بگیر ، من به اندازه ی کافی داشتم و ... " ؛ بسیار زیباس .

این ترانه ی زیبا رو می تونید از این جا دانلود کنید


یکی دیگه از اثار دیوید کراننبرگ رو هم دیدم ، کارگردانی که حداقل 2-3 فیلم بسیار محبوب نزد هر شخص سینما دوستی داره ، فیلم scanners - 1981 از بهترین نمونه های کراننبرگ هست که مولفه های اصلیش به بهترین صورت ممکن دیده می شن ، داستان از این قرار هست که اشخاصی توانایی اسکن کردن دیگران رو دارن ، حالا یک شخص منفی هم وجود داره که دست پرورده ی خود همین شرکتی هست که باعث شکل گیری اسکنرس ها شد ؛ ایده ی جالب و پرداخت خوب و یکدست از محاسن فیلمه ، سکانس پایانی فیلم واقعن ایده ی جالبی داره و خیلی هم با تاکید کار شده و با این همه باز هم شک و شبهه ای رو ایجاد می کنه و بیننده ی خودش رو شوکه می کنه ، نه شوکی حاصل از یک پیچش ناگهانی یا امثال این ، بلکه شوکی از ارائه ی یک ایده ی تمیز ؛ صحنه ی انفجار مغز هم که از معروفترین صحنه های اثار کراننبرگ هست .


فیلم wolf به کارگردانی مایک نیکولز رو هم دیدم ، فیلمی هست که خیلی روی فیلم های بعد از خودش تاثیر گذاشت ، برای مثال فیلم spider man (مساله فیلم نامه و کارگردانی نه کمیک بوک) ؛ اگه اسپایدرمن رو دیده باشین و بعد وولف رو ببینید متوجه شباهت های ساختاری غیر قابل انکاری در اون می شید ، وولف 2 بازیگر اصلی بسیار خوبی داره ، نیکلسون که جای خود ، میشل فایفر زیبا هم دلربای هرکسی هست در این فیلم ، اما یک مساله ای نسبت به فیلم هست و اون هم خسته کننده بودن خیلی سکانس هاست ، با اینکه مدت زمان خیلی زیادی از فیلم نگذشته و تنها 16 سال هست ، اما فیلم یکجورایی بوی کهنگی رو به خودش گرفته و جذابیت زیادی نداره ، البته نباید این نکته رو هم از یاد برد که در این یک دهه ی اخیر فیلم هایی که بر پایه ی شخصیت های کمیک یا حیوون نما ها ساخته می شند شدیدن روند رو به رشد و حتی خوبی رو طی کرده اند . مایک نیکولز کارگردانی نیست که صحنه های اکشن رو بشه در فیلم هاش دید ، اگر در فیلم حداقل 2-3 صحنه ی اکشن بود ، شاید هنوز هم تازه بود و تماشاگرانی رو باز هم به پای دیدن می نشوند ، فقدان چند صحنه ی اکشن شدیدن احساس می شه ، وگرنه فیلم در بعد های دیگه بسیار خوب عمل کرده ؛ بازیه بسیار خوب جک نیکلسون دیدنیست ، نیکلسونی که واقعن در این فکر می کنه گرگ هست ! ؛ قضیه ی اغراق در شخصیت های قهرمانان و کمیک ها همیشه برای من موردی بوده که ازرده ام می کرده ، در این فیلم هم اغراق زیادی در بعضی صحنه ها در بازی بازیگران دیده میشه که واقعن تا حد مضحک پیش میرن .


خب فصل اول انیمیشن سریالی family guy رو هم دیدم ، یکی از بهترین انیمیشن های سریالی که تاکنون دیده ام ، انیمیشنی که شباهت های زیادی با simpsons داره و هر کدام طرفدارهایی داره که اون سری رو هم دوست دارن و این هم معلومه که سریال انیمیشن " مرد خونواده " تحت تاثیر شاهکار دنیای انیمیشن " سیمپسون ها " ساخته شده .
" مرد خونواده " یک سریال دوست داشتنی و مفرح هست که پر از اشاره و ارجاعات به زندگی واقعیه ، از سینما و تلوزیون گرفته تا دادگاه و ... ؛ این سریال نسبت به " سیمپسون ها " تماشاگرانی محدود تر رو به خودش اختصاص میده و اون هم به دلیل اینکه بی پرده تر عمل می کنه ؛ بعد اینکه واقعا سریالیه که بر پایه ی شر و ور ساخته شده و واقعن هم خوب ساخته شده که هر قسمتش انصافن از چند فیلم سینمایی خوب هم در بحث اموزش و تربیت موثر تر عمل می کنه ؛ شخصیت هایی فوق العاده و دوست داشتنی ، بخصوص برایان (سگ خونواده) و استوو بچه ای که تازه 1 سالش شده و صدای مرد کلفتی رو داره که بی تربیت ترین و خفن ترینشون هم هست .
در قسمت پایان فصل اول این سریال دوست داشتنی ، برایان در دادگاه در انتظار حکم است ، خانواده اش هر کاری می کنند قاضی می گوید که " احساسات در قانون مهم نیست " ؛ بعد ناگهان مرد خونواده پیشنهاد 20 دلار به هرکدوم رو می کنه و قاضی سریعن قبول می کنه و چکشش رو روی میز می کوبونه و تمام ! ؛ بله سریالی هست که ساختارش همین و ناگهان همه چی حالتی معکوس به خودش می گیره و منطق دنیای مارو به سخره میگیره .

پیشنهاد تکنیکی : خب پس از مدت ها از استفاده از موزیک پلیرهایی نظیر jet audio , winamp , media player , ... بلاخره یک برنامه ی روسی پیدا کردم که عالیه ، کلی از زبون ها رو از جمله انگلیسی پوشش میده و واقعن از هر لحاظ یک موزیک پلیر عالی هست که واقعن به به نرم افزار های بالا ترجیحش دادم و از استفاده از اون لذت می برم ! خب تا یادم نرفته ، اسم این برنامه AIMP هست .

آخرین نسخه ی این نرم افزار عالی رو می تونید از اینجا دانلود کنید

و در آخر هم عکسی بسیار نوستالژیک از فیلم eternal sunshine of the spotless mind