رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

یک قطعه از بری لیندون

  بعضی فیلمها هستند که بیننده هاشون به دو دسته تقسیم میشن: یا فیلم را خیلی دوست دارند و حتی عاشق فیلم هستن و یا از فیلم بدشون میاد و حتی ازش متنفرن.  یعنی حد وسطی وجود نداره و اگر هم هست اکثریت متعلق به همون دو دسته اند.


بری لیندون کوبریک از این فیلم ها است. هستند کسانی مثل خود من که عاشقانه دوستش دارند و فیلم جز بهترین های عمرشونه  و هستند افرادی هم که فیلم را اصلا نمی پسندند و مثلا می گن که فیلم در حد و اندازه های کوبریک نیست.خب من متعلق به دسته ی اولم.


  بری لیندون به نظرم نه تنها جز بهترین آثار کوبریک بلکه یکی از زیباترین فیلمهای ساخته شده تا امروزه. چیزی که اعصاب مو خرد میکنه اینه که هر جا اسم از بری لیندون میاد همه به فیلمبرداری فوق العاده اش و ماجرای فیلمبرداری در نور شمع و به خصوص این توصیف  "آلبومی از عکس های کارت پستالی" و امثال این ها اشاره میکنند و کمتر کسی از بعد عمیق عاطفی فیلم و تاثیر فوق العاده اش صحبت کرده.


بری لیندون بی شک قدر ندیده ترین فیلم کوبریک است . ساخت بری لیندون از علاقه ی همیشگی کوبریک برای ساختن یک فیلم تاریخی ناشی می شد. وقتی کوبریک نتوانست پروژه ی بزرگ ناپلئون که همیشه سودای ساختن اش را در سر داشت عملی کند به سراغ بری لیندون رفت. البته کار ناپلئون تا مرحله ی فیلمبرداری هم پیش رفته بود و انتخاب و طراحی صحنه ولباس فیلم هم انجام شده بود اما بدلیل مسائل مالی و دشواری  ایجاد کردن سیاه لشکر هایی که کوبریک میخواست و مهم تر از این ها اکران فیلمی به اسم "واترلو" در همان سالها با موضوعی مشابه باعث شد کوبریک از ساخت فیلم صرف نظر کند.(اتفاقی که بعد ها هم برای فیلم دیگرش مدارک آریایی و صرف نظر از ساخت اش به خاطر شباهت اش با فهرست شیندلر افتاد).


بری لیندون یک داستان تراژیک قرن هجدهمی است. داستانی بیوگرافیک از شخصی به اسم ردموند بری و زندگی دردناک و پر فراز و نشیب اش که در دو بخش روایت میشود.

 فیلم به عقیده ی من یکی از کامل ترین و پر احساس ترین آثار سینما است و کاملا شبیه زندگی،تمام عواطف و احساسات بشری توی این فیلم پیدا میشوند. داستان عشق و شکست و صبر و قمار و تجمل و طبقه های اجتماعی و درد و جنگ و دوئل. قصه ی مردی که در عشق شکست میخورد؛ آس و پاس میشود؛میخواهد پیشرفت کند و در طبقه ی بالاتر از خود پذیرفته شود اما طرد میشود و وقتی دوباره عاشق می شود و این بار عاشق پسرش ؛ این عشق از او گرفته میشود. و در آخر هم خوار میشود و نزول می کند.



تماشای بری لیندون حس عجیبی به آدم میدهد.یک جور حس درد ،انگار که تمام درد هایی که خود بری لیندون کشیده را ما هم احساس میکنیم و این احساس بی نهایت زیبایی است که با تماشای کمتر فیلم دیگری قابل تجربه است. بعد از تماشای فیلم اولین تصویری که از به ذهنم میرسید چهره ی رایان اونیل بود و چشمهایش، چشم هایی غمناکی که با ادم کلی حرف میزنند. الان هم بری لیندون را فقط و فقط با اونیل ،در بهترین نقش آفرینی اش، به ذهنم میاید.


بعضی ها معتقدند که بالاترین هنر ،هنری است که ساده باشد. و کوبریک به چنان سادگی در پرداخت و خلاصه همه چیز در بری لیندون رسیده که برای من اوج هنر است.روندی که در سه فیلم بعدیش هم ادامه پیدا کرد .علاوه بر فیلمبرداری، موسیقی فیلم بینظیر است که بهانه این پست اصلا هم قطعه ای از بری لیندون بود. اکثر قطعه های فیلم آثار کلاسیک هستند که هرکدام برای خود شاهکاری اند. ولی قطعه ای هم هست که فکر میکنم ارژینال برای این فیلم ساخته شده و این قطعه شاهکار مطلق است.پر از احساس و عاطفه و درد ،همانطور که خود فیلم هست. 


پیشنهاد میکنم حتما این قطعه را گوش کنید. 

برای دانلود این قطعه  اینجا  کلیک کنین.


  




نظرات 8 + ارسال نظر
سپهر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.thefrozensun.wordpress.com

بهترین آلارم برای بیدار شدن از خواب:
http://www.mediafire.com/?f1m8l6lcfh3vq7m

مرسی

سیامک ۴۰ ساله...راننده مینیبوس! سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ

سلام
خیلی خیلی ممنون....اقا بازم دمت گرم!
.....................................................
راهنمای کامنت های سیامک...:
اقا دمت گرم=شاهکار
خیلی خیلی ممنون=عالی
خیلی ممنون=خوب
ممنون=متوسط و معمولی

سلام
قربونت

مرد مرده سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ http://baronederakhtneshin.blogfa.com/

سلام .
مطلب جالبی بود به خصوص برای من که تا به حال سر دیدن بری لیندون گشادی به خرج داده بودم...با تعاریف شما به نظر فیلم جالبی میاد...موسیقی متنی هم که گذاشته بودید فوق العاده بود.
Thanks

علیک سلام مرده مرده جان
زمان زیاد فیلم،حدود 3ساعت،باعث گشادی میشه ولی تماشای بری لیندون مثه اینه که دراز کشیده باشی و یکی برات کتاب بخونه. حتمن ببینش.
قربانت

سید آریا قریشی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ب.ظ http://ariaghoreishi.blogfa.com

آقا من وبلاگ شما رو تازه کشف کردم ها. یعنی قبلاً هم چندین بار اومده بودم به وبلاگتون. ولی هیچ وقت به طور جدی مطالب اینجا رو مطالعه نکرده بودم. خیلی خیلی دمتون گرم. عجب عشق سینمایی داره از این وبلاگ تراوش می کنه. رفتید تو جمع وبلاگ هایی که مرتب باید بهشون سر بزنم.

سلام آریا جان
خوشحالم که حال کردی البته ما پیگیر مطالب شما بودیم همیشه
قربونت

یک دوستدار کیارستمی و سینما پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام به همه دوستان زیبای سینما سینمایی به بزرگی دنیا
یک سورپرایز براتون دارم.
وبلاگ جوانهای یاغی سینما راه افتاد حتما یه سری بش بزنینو نظراتونو بدین.
خیلی خوشحال می شم.

سلام کامنت گذاشتم براتون

یک دوستدار کیارستمی و سینما پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ب.ظ

اونقدر خوشحال بودم که یادم رفت آدرس بدم عذر می خوام.
http://javanhayeyaghicinema.blogfa.com

میثم جاویدی شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:26 ق.ظ http://meysam-javidi.blogfa.com

سلام به رفیق باوفای خودم .
داداش کاشکی میشد یه جورایی بیشار با هم در ارتباط بودیم ها . یعنی اسم و ... بی خیال .
آقا من که عاشق سینه چاکه بری لیندون هستم و دلم برای هر بار دیدنش تنگ میشه . چقدر اطلاعات خوب درمورد استاد آوردی ! کلی بهره بردم به خدا .
و اینکه راستی باسکانس مرگ پسر ردموند بری هم حال میکنی دیگه آره ؟
من که به خدا هروقت دیدم اشک از چشام سرازیر میشد .
یادش به خیر برای اولین بار که داشتم میدیدم به این سکانس که رسیدم هی میزدم از اول سکانس تا موسیقی بی نظیرش رو بشنوم و کلی خلاصه برای ردموند گریه کردم .
داداش دوست دارم درموردش بیشتر باهم حرف بزنیم .
بازم بهت سر میزنم حتمن .
قربان رفیق با مرام خودمون .

سلام میثم جون عزیز
آره منم خیلی دوس دارم بیشتر با هم در ارتباط باشیم.
در مورد بری لیندون راستش من با لحظه لحظه فیلم حال میکنم اصلا زندگی کردم من با این فیلم.زندگی کردم با تمام فیلمای کوبریک و حتی با مستند stanley kubrick:a life in pictures هم زندگی کردم.دیدیش که؟
سکانس مرگ پسر ردموند هم اساسی گریه کردم.عاشقشم.الان موهای تنم سیخ شده!
جالبه تو هم به این فیلمو دوس داری ، یه شباهت دیگه تو فیلمای مورد علاقه مون! اما نمیدونم چرا یه عده اصلا بری لیندون رو دوس ندارن. حتی خود کوبریک هم این جواهرشو خیلی دوس نداشته!
منتظرت هستم رفیق
فعلا

میثم جاویدی شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ http://meysam-javidi.blogfa.com/

مخلص رفیق .
خوبی بامرام .
برای من کوبریک یک کارگردان صاحب سبک و مورد علاقه است . اصلاٌ یکسری سکانس داره که منحصر به فرد خودشه . نوع قاب بندی و لنز هاش رو هم که خودت بیشتر اطلاعات داری .
و دیگه اینکه خیلی وقت پیش یه نیمچه مستندی از استاد دیدم احتمال میدم همون باشه . راستی همه فیلمهاش رو داری و دیدی دیگه ؟
من که همه فیلمهاش رو دارم اما اون دوتای اولش رو ندیدم .
راستی من تا به حال کسی رو ندیدم از بری لیندون بدش بیاد . و برای من شاهکارترین فیلمش بعد از تلالو همین اسطوره عاشقانه است . البته با ذره ای اختلاف .

سلام دوباره رفیق با مرام
تمام فیلمهی کوبریک رو چند بار دیدم البته به غیر از فیلم اولش، هراس و هوس ، که خب نسخه ای ازش موجود نیست. Killing اولین فیلم درخشانشه و راه های افتخار اولین شاهکارش به نظر من. و فکر کنم تو منظورت Killing و بوسه ی قاتل بود که ندیدی،درسته؟
در مورد بری لیندون که مسلما شاهکاره و برای من یه سوپرشاهکاره و خب در لیست 10 فیلم مورد علاقه ام هست. ولی خب قدرنادیده ترین فیلم کوبریک. حالا نه اینکه همه بدشون بیاد ولی خب خیلی ها میگن در حد بقیه کارای کوبریک نیست و... جاهایی هم که به فیلم پرداختن همیشه از فیلمبرداری تو نور شمع و... گفتن. در حالی که فیلم کلی نکته داره که خیلی کم بهشون پرداخته شده. اینم جالبه بگم که بری لیندون تو top10 لارس فون تریه و اندرو دومینیک هم هست.
مستندی که گفتی بعید میدونم همین باشه که من منظورم بود چون این خیلی مفصله و با کلی غول مصاحبه میشه توش از اسکورسیزی بگیر تا تام کروز و وودی الن.

فعلا رفیق. چاکریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد