رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

رفقای خوب

دوستی ؟ بله ، لطفا

چاقو را تیز کن!

 

  پرونده ی خیلی خوب "یک پیام اور" که مجله فیلم در اورده بود بدجوری دوباره منو به یاد فیلم انداخت و دوباره با فیلم درگیرم کرد. البته این یکی از ویژگی های فیلمهای ژاک اودیار  هم هست که به من ثابت شده. چند روز ، چند هفته و بالاخره بعد از مدتی که از تماشای فیلمهای اودیار گذشته دوباره فیلم میاد به سراغ  آدم و انگار که همین روز قبل مثلا فیلم رو دیدی. راجع بهش فکر میکنی و درگیر میشی.البته میشه گفت این ویژگی هر فیلم خوبیه . مثلا در مورد فیلم درخشان اودیار Read my Lips. چند هفته بعد از این که فیلم رو دیدم دوباره کلوزآپ های ژاک اودیاری از صورت زخمی و درب و داغون ونسان کسل به ذهنم اومد و دوباره فکرم رو مشغول خودش کرد و باعث شد بیشتر بفهممش و در نتیجه فیلم برام عزیز تر شد. همین اتفاق در مورد The Beat That My Heart Skipped هم برام افتاد.  فیلمی که به شکل عجیبی دوستش دارم. بخشی از علاقه ام شاید به خاطر حضور رومن دوریس باشه که بعد دیدن این فیلم عاشقش شدم.  و الان هم همین حس رو در مورد "یک پیام آور" شاهکار ژاک اودیار دارم. 

   

  چی میشه در توصیف این فیلم گفت؟ سینمای ناب و داستانی بی نظیر، اجرای فوق العاده، یکی از بهترین فیلم های ژانر، پر از تمثیل های مذهبی و اشاره های سیاسی، دنیای گنگستری و از هر جهت فیلمی کامل. و از همه مهم تر یک جور درس برای زندگی. البته کلمه ی درس درست نیست ، وظیفه سینما که درس دادن نیست، ولی میشه گفت تمام فیلمهای اودیار یک جور رابطه مستقیم دارند با زندگیمون. یه جور روش زندگی اند. شخصیت های اودیار که به شکل شگفت انگیزی ملموس اند ، در موقعیت هایی قرار می گیرند که باید انتخاب کنند ، موقعیت هایی که همه ما به نوعی تجربه کردیم یا میکنیم ، و این جاست که فیلم های اودیار و شخصیت هاش تاثیر مستقیمی دارند روی زندگی. 


  برسم به "یک پیام آور". فیلم سکانس های بی نظیر و جاودان کم نداره. مثل سکانس قتل ریب به دست مالک، فصلی که ماشین در جاده با گوزن برخورد میکنه و  اجرای درخشان این صحنه و اون اسلوموشن ها، سکانسی که مالک تیر اندازی توی ماشین رو راه میاندازه و  لبخند عجیبی که میزنه، سکانسی که سزار با یک مشت به زمین می افته و نابود میشه. ولی سکانس پایانی و اون پلان شاهکار نهایی توی ذهن هر سینما دوستی که فیلم رو دیده باشه میمونه. این سکانس همراه با آهنگ Mack The Knife یا چاقو را تیز کن  یک لذت ناب سینماییه. 


 مالک از زندان آزاد شده، افرادش بیرون منتظرشن، حالا برای خودش کسی شده،حالا دیگه رییس یک دسته گنگستر شده و از اون منجلاب داخل زندان و سزار و ادمهاش رها شده. در زندان به بلوغ رسیده و حالا داره به رستگاری میرسه. رستگاری به شیوه ی ژاک اودیار.   


آهنگ چاقو را تیز کن رو اینجا میتونید دانلود کنید و با این تصاویر حالشو ببرین.


 

 


     

عکس هایی نوستلاژیک از پشت صحنه ی فیلم ها - سری اول

استاد بزرگ ، مارتین عاشق ، در فیلم بسیار زیبایش " هوانورد " در کنار کیت بکینسیل زیبا ، هر بار که هوانورد رو می بینم بیشتر بهش علاقمند می شم ، هر چقدر هم که می گذره فیلم بزرگتری برام به حساب می یاد .



نکته : کیفیت عکس ها همگی عالی هستند و تصاویر بزرگ ، بعد از ذخیره در اندازه ی اصلی مشاهده خواهید کرد .

ادامه مطلب ...

I bet I could fry an egg on your head


Bill: Do you find me sadistic? You know, I bet I could fry an egg on your head right now, if I wanted to. You know, Kiddo, I'd like to believe that you're aware enough even now to know that there's nothing sadistic in my actions. Well, maybe towards those other... jokers, but not you. No Kiddo, at this moment, this is me at my most


[cocks pistol] 

Bill: masochistic


The Bride: Bill... it's your baby


[BLAM!] 

یک قطعه از بری لیندون

  بعضی فیلمها هستند که بیننده هاشون به دو دسته تقسیم میشن: یا فیلم را خیلی دوست دارند و حتی عاشق فیلم هستن و یا از فیلم بدشون میاد و حتی ازش متنفرن.  یعنی حد وسطی وجود نداره و اگر هم هست اکثریت متعلق به همون دو دسته اند.


بری لیندون کوبریک از این فیلم ها است. هستند کسانی مثل خود من که عاشقانه دوستش دارند و فیلم جز بهترین های عمرشونه  و هستند افرادی هم که فیلم را اصلا نمی پسندند و مثلا می گن که فیلم در حد و اندازه های کوبریک نیست.خب من متعلق به دسته ی اولم.


  بری لیندون به نظرم نه تنها جز بهترین آثار کوبریک بلکه یکی از زیباترین فیلمهای ساخته شده تا امروزه. چیزی که اعصاب مو خرد میکنه اینه که هر جا اسم از بری لیندون میاد همه به فیلمبرداری فوق العاده اش و ماجرای فیلمبرداری در نور شمع و به خصوص این توصیف  "آلبومی از عکس های کارت پستالی" و امثال این ها اشاره میکنند و کمتر کسی از بعد عمیق عاطفی فیلم و تاثیر فوق العاده اش صحبت کرده.


بری لیندون بی شک قدر ندیده ترین فیلم کوبریک است . ساخت بری لیندون از علاقه ی همیشگی کوبریک برای ساختن یک فیلم تاریخی ناشی می شد. وقتی کوبریک نتوانست پروژه ی بزرگ ناپلئون که همیشه سودای ساختن اش را در سر داشت عملی کند به سراغ بری لیندون رفت. البته کار ناپلئون تا مرحله ی فیلمبرداری هم پیش رفته بود و انتخاب و طراحی صحنه ولباس فیلم هم انجام شده بود اما بدلیل مسائل مالی و دشواری  ایجاد کردن سیاه لشکر هایی که کوبریک میخواست و مهم تر از این ها اکران فیلمی به اسم "واترلو" در همان سالها با موضوعی مشابه باعث شد کوبریک از ساخت فیلم صرف نظر کند.(اتفاقی که بعد ها هم برای فیلم دیگرش مدارک آریایی و صرف نظر از ساخت اش به خاطر شباهت اش با فهرست شیندلر افتاد).


بری لیندون یک داستان تراژیک قرن هجدهمی است. داستانی بیوگرافیک از شخصی به اسم ردموند بری و زندگی دردناک و پر فراز و نشیب اش که در دو بخش روایت میشود.

 فیلم به عقیده ی من یکی از کامل ترین و پر احساس ترین آثار سینما است و کاملا شبیه زندگی،تمام عواطف و احساسات بشری توی این فیلم پیدا میشوند. داستان عشق و شکست و صبر و قمار و تجمل و طبقه های اجتماعی و درد و جنگ و دوئل. قصه ی مردی که در عشق شکست میخورد؛ آس و پاس میشود؛میخواهد پیشرفت کند و در طبقه ی بالاتر از خود پذیرفته شود اما طرد میشود و وقتی دوباره عاشق می شود و این بار عاشق پسرش ؛ این عشق از او گرفته میشود. و در آخر هم خوار میشود و نزول می کند.



تماشای بری لیندون حس عجیبی به آدم میدهد.یک جور حس درد ،انگار که تمام درد هایی که خود بری لیندون کشیده را ما هم احساس میکنیم و این احساس بی نهایت زیبایی است که با تماشای کمتر فیلم دیگری قابل تجربه است. بعد از تماشای فیلم اولین تصویری که از به ذهنم میرسید چهره ی رایان اونیل بود و چشمهایش، چشم هایی غمناکی که با ادم کلی حرف میزنند. الان هم بری لیندون را فقط و فقط با اونیل ،در بهترین نقش آفرینی اش، به ذهنم میاید.


بعضی ها معتقدند که بالاترین هنر ،هنری است که ساده باشد. و کوبریک به چنان سادگی در پرداخت و خلاصه همه چیز در بری لیندون رسیده که برای من اوج هنر است.روندی که در سه فیلم بعدیش هم ادامه پیدا کرد .علاوه بر فیلمبرداری، موسیقی فیلم بینظیر است که بهانه این پست اصلا هم قطعه ای از بری لیندون بود. اکثر قطعه های فیلم آثار کلاسیک هستند که هرکدام برای خود شاهکاری اند. ولی قطعه ای هم هست که فکر میکنم ارژینال برای این فیلم ساخته شده و این قطعه شاهکار مطلق است.پر از احساس و عاطفه و درد ،همانطور که خود فیلم هست. 


پیشنهاد میکنم حتما این قطعه را گوش کنید. 

برای دانلود این قطعه  اینجا  کلیک کنین.


  


ادامه مطلب ...

کثیف ترین پلیس ، مذهبی ترین فیلم ، نظر سنجی

خب کثیف ترین پلیسی که تاحالا در یک فیلم دیدین چطور بوده ؟ چه فیلمیه ؟!


 

فیلم bad lieutenant ابل فرارا رو دیدم ، یک فیلم بسیار عالی در رابطه با فاسد ترین پلیسی که تاکنون دیده این ، با درون مایه هایی از مذهب و اخلاق ، منش ، کردار و رفتار ، فیلم یک بازسازی هم همین یک دو سال پیش داشت که ورنر هرتزوگ آلمانی اونو با بازیه نیکلاس کیج ساخت .

 


مذهبی ترین فیلم استاد بزرگ و عاشق سینما و عموی هر عشق فیلمی رو هم دیدم ، فیلم the last temptation of Christ یکی از بهترین فیلم هایی که در رابطه با حضرت عیسی مسیح ساخته شده ، کارگردانی مارتین اسکورسیزی در اینجا واقعا استادانه و متفاوته ، در استادانه بودنش که کلا شکی نیست هیچوقت اما بسیار متفاوت ، برای اینکه استاد به اون زمان و حال و هوا نزدیک بشه ، بسیار کارگردانی در ظاهر ساده ای رو انجام داده ، فیلم تمامی در لوکیشن هست ، ساده ترین لوکیشن ها و مکان هایی که در یک فیلم تاکنون دیده ام ، بسیار دقت در انتخاب اونها بالا بوده ، کاملا خودتون رو در اون زمان حس می کنید ، در اکثر صحنه ها به جزء عیسی مسیح و مردم ، فقط یکی دو دیوار کاه گلی می بینیم ! بسیار ملموس و به قول خودمون ، خودمونی ساخته شده ، مارتین اسکورسیزی در یادداشت هایی که در رابطه با این فیلمش نوشته در کل می گوید که " ما نمی خواستیم یک مسیح نشون بدیم با حاله ای از نور ، می خواستیم مسیحمون در دو جنبه ی الهی و بشری نشون داده بشه " ؛ به همین دلیل با یک فیلم متفاوت در رابطه با عیسی مسیح رو برو هستیم ، از نکات قابل توجه فیلم هم به موسیقی فوق العاده اش باید اشاره کنم که ترکیبی از ساده ترین سازهای بومی و محلی مراکش هست ، از همون اول با ابهت شنیده میشه ودر اخر هم با اقتدار به پایان می رسه ، سکانس پایانی فیلم از شاهکار های سینمای اسکورسیزیست !

 

گفتم یک فیلم باحال ببینم ! نشستم و stuck on you رو دیدم ، به معنیه واقعی کلمه باحال !


 

فیلم چهار چنگولی بود فکر کنم که کپی ارژینال از این فیلم بود و به معنیه واقعی کلمه مزخرف !

 

کلا عشق ، رابطه و انس گرفتن مثلث اصلیه فیلمه ، فیلم در عین حالی که صحنه های بسیار خنده داری داره و خسته کننده نمیشه اصلا مبتذل و هرز نیست و بسیار اخلاق رو خوب نشون میده اما در فیلم چهارچنگولی بدلیل دزدیه ارژینال ، نداشتن خلاقیت و ذوق به هرزه نگری رو آورده اند ، جوری که همه به هم چشم دارند !  مرد 40 ساله زنی 70 ساله رو می بینه دهنش تا بناگوش باز میشه ، دختری 5 ساله حرف های قلنبه سلنبه می زنه ، پسر 5 ساله همونجور به دختری 5-6 ساله نگاه می کنه که یک معتاد جنسی به زنی 23-24 ساله ! کلا بحث ساده و مفصلیه که به نظرم خیلی مزخرفه !

 

شاهکار استاد همیشگی و اسوه و الگویم کوئینتین inglourious basterds رو برای سومین بار در یک نشستی در یک دانشگاه آزاد دیدیم که جالب اینجا بود اقای قادری هم حضور داشت و نکته ای هم بگم خالی از لطف نیست : در شماره ی قبلی  مجله سینمایی 24 آقای قادری لطف کردن و در رابطه با وبلاگمون ، من و نریتور مقاله ای رو نوشتن ، در این نشست و تماشای فیلم در اخر بلاخره ما دووم نیاوردیم و چهره ی واقعیمون رو رو کردیم ، البته یکی دیگر از دوستانمون اینکار رو کرد و باز هم ما خودمون نبودیم ، اقای قادری هم با رویی بسیار باز و دوستانه ازما استقبال کردند و همین ! اصلا واسه چی من اینا رو گفتم ؟!

 

فیلم هر باری که می بینم برام مهمتر و عزیز تر میشه و این یعنی یک شاهکار برای من !


 

نظر سنجی رو هم برداشتیم ، که در عکس زیرنتایج رو می بینید :

 

 


نکته ای که در رابطه با batman begins باید بگم اینه که این فیلم بدون شک یک فیلم عالی و فوق العاده اس و برای من از محبوبترین فیلم هاست ، اما با توجه به عنوان نظر سنجی انتخاب نشدنش برای حتی یک نفر عجیب نیست ، اما کمی هست ! من خیلی جاها دیدم و شنیدم که این فیلمو به عنوان بهترین کارش انتخاب می کنن ، حتی 1 رای !!!